دلنوشته نوجوان هیئتی

کدخبر: 1537

پای حرف های مادر که می نشینیم می بینیم که مانند شمع می سوزد و آب می شود... می گفت:« پسر من رفت ... اگر هفتاد ملیون پسر هم داشتم باز هم می فرستادم تا بروند...

به گزارش سرویس هنری قزوین خبر؛علیرضا صبحانی فر ، نوجوان خوش ذوق هیئت خادمان مهدی(عج) دلنوشته ای با موضوع شهدا برای پایگاه قزوین خبر ارسال کرده است که بدین شرح است :

حواسمان باشد...

هنوز هم می پیچد صدای گلوله ها در گوشش...

با این که سن کمی داشت یادش است گریه های مادرش و دوری پدرش و موشک و ....

سی سال است صدای پدرش را نشنیده و می سوزاند قلبش را سیاست های اشتباه مردم...

حواسمان باشد...

پای حرف های مادر که می نشینیم می بینیم که مانند شمع می سوزد و آب می شود...

می گفت:« پسر من رفت ... اگر هفتاد ملیون پسر هم داشتم باز هم می فرستادم تا بروند...

شما همه فرزندان مام میهن هستید... پسر من رفت شما جای پایش را خالی نکنید و پای حرف هایتان بمانید...!»

او راست می گفت...

غیرت شده است لق لقه ی زبان و رگش هم پر از هوای جوانی است...

مردانگی شدا است ریش و سبیل که دیگر در صورت هایشان نما ندارد...

شجاعت شده است صدای بلند...

دفاع از میهن شده است کار پلیس و حواسمان نیست که دشمن با پنبه سر می برد...

نمی شنویم صدای همت را از پشت قاب عکس...

تمام معرفتمان شده است که اسم بزرگ راهی در تهران بزرگ را به نامش بزنیم...

کشور ما مردانی را از دست داد که شاید بهتر بود که نمی داد...

راست می گویند جنگ معادله ی دو سر باخت است...

رفتند آهنین کوه شیر مردانی که ایستادند تا امروز بایستیم و خود را خود کفا بنامیم...

تا آزادی را طوری معنا نکنیم که پشت کشور را خم کند...

 

انتهای پیام/

 

ارسال نظرات

آخرین اخبار