در حوزه برنامهریزی، برنامه بر کارنامه ارجحیت دارد/ تراز کارنامه در اقدامات مدیریت شهری با کدام برنامه شورای شهر مطابقت دارد؟
عضو هیات علمی گروه معماری دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) گفت: واقعاً این تراز کارنامه در اقدامات مدیریت شهری با کدام برنامه شورای شهر مطابقت دارد و در صورت وجود تطبیق، چرا برنامه پیش از تحقق کارنامه ارائه نشده و در معرض داوری قرار نگرفته است؟
خبرنگار پایگاه قزوین خبر در گفتوگویی با رضا سامه عضو هیات علمی گروه معماری دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) در خصوص مشکلات و آسیبهای شهری انجام داده که در ادامه پرسش و پاسخ با این استاد آورده شده است.
به نظر شما شهر قزوین با چه مشکلات و آسیبهایی رو به رو است؟
قزوین تنها یک شهر همراه با برخی مشکلات نیست؛ بلکه شهری در تراز قزوین بودن خودبهخود بستر بروز مشکلات متعدد خواهد بود. از یک سو قدمت و چهبسا ندرت در برخی ارزشهای میراثی و تمدنی و از سوی دیگر بافت اجتماعی مردمان با تنوع قومی و فرهنگی، بر شکلگیری چنین بستری دامن زدهاند. موقعیت ممتاز جغرافیایی و شرایط اقلیمی ویژه نیز در این میان بیتاثیر نبودهاند. بنابراین مشکلات قزوین، آسیبهای مربوط به امروز و دیروز نیستند؛ بلکه دربرگیرنده مجموعه مسائلی هستند که به نوعی به خود این شهر نیز هویت خاص بخشیدهاند.
چه راهکارهایی برای حل مشکلات وجود دارد؟
باقی گذاشتن آسیبها در سطح مشکل و دستوپنجه نرم کردن با آنها نه تنها نتیجهای مطلوب در بر نخواهد داشت، بلکه موجب تشدید مشکلات نیز خواهد شد.
به نظر بهترین شیوه در رفع این آسیبها، تقلیل و تبدیل مشکلات به سطح مسائلی است که بطور کاملا کارشناسانه قابل مدیریت بوده و از این راه، زمینه لازم را برای حل مسائل فراهم خواهد کرد، بنابراین فارغ از نوع مشکل، توانایی مدیریت و هضم و تبدیل به مسئله و خلاقیت در نحوه مواجهه با آن، بهترین سازوکار است.
چه نقدی بر مدیریت شهری وارد است؟
با توجه به این که حوزه مدیریت شهری معطوف به نتایج حوزه برنامهریزی است، لذا مشکلات آن ریشه در نگرش نسبت به جایگاه طرح و برنامههای شهری دارد. دیدگاههای مدیریتی اغلب کارنامهمحور هستند و چه بسا در این راستا بیشتر به دنبال اقدامات اجرایی و تصمیمگیرانه خواهند بود. اما در حوزه برنامهریزی، برنامه بر کارنامه ارجحیت دارد و نظام تصمیمسازی مطرح است.
نقد اصلی بنده نیز دقیقاً خلط میان این دو حوزه است. شورای شهر شامل حوزه برنامهریزی شهری است؛ بدینمعنا که اعضای آن باید از توان علمی و خلاقیت با ویژگی حل مساله برخوردار باشند؛ اما عمدتاً در یک تلقی اشتباه که افراد با کارنامه مدیریتی و اجرایی در رفع مشکل وارد این عرصه میشوند.
بالعکس در شهرداری که نهاد رسمی مدیریت شهری است، مدیران به خود اجازه میدهند به جای انجام تعهدات و وظایف اجرایی، به جریانسازی فکری و تدوین برنامه و از آن بدتر، تحمیل برنامه به شورای شهر اقدام کنند.
به نظر چیزی که ریشه عمده مشکلات در شهر قزوین است، در این مطلب خلاصه میشود که ورود افراد با تجربه مدیریتی هرچند متعهد به بدنه شورای شهر، خلا علمی و توان برنامهریزی ایشان را پر نخواهد کرد و نتیجه آن خواهد شد که در تعریف و تبیین مسیر صحیح و هدایت مدیریت شهری، نقشی منفعلانه و گاه معکوس به خود خواهند گرفت که در نهایت زمینه برای انحراف از مسئولیتها و گرایش به حاشیهها فراهم شده و در حساسترین شرایط، امکان گمراهی و نفوذ جریانهای متظاهر به نوآوری، توسعه و حتی به ظاهر ارزشی اما با هدف استحاله فرهنگی بوجود خواهد آمد.
اکنون به جای تمرکز بر کشف مشکل در شهری چون قزوین، از شما دعوت میکنم به این پرسش تاملی داشته باشید که چرا نمایندگان مردم در شورای شهر، تشریحی از آنچه که به عنوان شاخصترین اقدامات شهرداری در این روزها میتوان از آنها یاد کرد ارائه نمیدهند؟
چگونه است در کشور عزیز ایران که در شرایط کنونی طیف وسیعی از تحریمها و تهدیدها را تجربه میکند گویا شهر قزوین از این سرزمین مستثنی بوده تا جایی که برخی مجامع بینالمللی علاقمند رشد و شکوفایی آن هستند؟
قزوین را چه شده است که به پایلوت شدن و به تعبیری پیشنویس شدن جهت تجربه برخی رویدادها که هنوز بطور قطعی از نهادهای علمی رسمی مورد تایید نیست و یا در کشورهایی که به ظاهر خاستگاه چنین اندیشههایی است چندان مورد اقبال قرار ندارد افتخار میکند؟
آیا برای طرح مسئلهای چون تحقق شهر اسلامی و دنبال کردن این دغدغه فرهنگی و اعتقادی که در طول آرمانهای انقلاب اسلامی ایران است، باید معطل کسب جواز از فلان نهاد بینالمللی بود؟
آیا واقعاً چنین پیشنهادهایی از سوی نمایندگان مردم در شورای شهر در دستور کار شهرداری واقع شده است؟
بزرگواران برای تنظیم چنین برنامهای از چند مرجع دینی و فقهی اجازه اجتهاد دارند؟
آیا درخصوص ادبیات توسعه پایدار و برخی مظاهر آن که گاه تعارضات جدی و بنیادین با مبانی فکری در نظام معرفتی اسلام دارد آگاهی لازم وجود دارد؟
چه ارتباطی بین این برنامهها و اقدامات اجرایی نظیر احداث متعدد پل و مجتمع تجاری و برخی رویدادهای فرهنگی خاص وجود دارد؟
تبدیل بافت و برخی ابنیه تاریخی قزوین که تداوم زندگی در آنها از همان ویژگی متمایز آن است به موزه تاریخ جهان اسلام چه توجیهی دارد؟ آیا قرار است باز بخشی دیگر از ساختار تاریخی و با هویت فرهنگی شهر نظیر سعدالسلطنه از حیات حقیقی تفکیک و با رویکردی نمایشی و نمادین به مرکزی گردشگری تبدیل شود؟ در این نمایش کدام اسلام با کدام تاریخ مورد نظر است؟
علیرغم ارزشهای انکارناپذیر شهر، آیا واقعاً توجه به قزوین تا این اندازه جدی بوده است که یکباره به کانونی جالب برای جامعه جهانی بدل شود؟ چرا در تاریخی بدین گستردگی تاکنون کسی متوجه این ارزش و اهمیت نشده است و ما امروز خود را پیروز کدام رقابت در کدام عرصه میدانیم؟
در نهایت باید بگویم در حالی که پرسشهای بیشماری از این دست همچنان بدون پاسخ ماندهاند، حوزه مدیریت شهری فراتر از واقعیتها و مسئولیتهای اصلی، گامهایی پرچالش و با عواقب بسیار برداشته که یقیناً با شناختی که از اعضای شورای اسلامی شهر وجود دارد تناسبی نمیبینم.
واقعاً این تراز کارنامه در اقدامات مدیریت شهری با کدام برنامه شورای شهر مطابقت دارد و در صورت وجود تطبیق، چرا برنامه پیش از تحقق کارنامه ارائه نشده و در معرض داوری قرار نگرفته است؟
امیدوارم با توجه به شرایط فعلی و حساسیت کنونی نسبت به رویکردهای اتخاذ شده در گذشته و نیز احساس مسئولیت اندیشهورزان متخصص در عرصه مسائل شهری، شاهد تجدیدنظر در مواضع یا ترکیب متفاوتی از برنامهریزان و مدیران باشیم که به جای امید بستن به تایید بیگانگان و فرصتطلبان، بر توان و دانش بومی و اعتقادی خویش تمرکزی شایسته بعمل آورد و از این راه زمینه تحقق راستین تمدن نوین اسلامی که شهر اسلامی بارزترین مظاهر آن است، با اتکا بر مبانی فرهنگی و سبک زندگی اسلامی فراهم شود.
ارسال نظرات