ماجرای نیمروز از اعلام جنگ مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی آغاز میشود، روزهایی که خیابانهای تهران مورد هجوم میلیشیای سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و دهها نفر در درگیری بین هواداران سازمان و مردم کشته شدند.
ماجرای نیمروز از اعلام جنگ مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی آغاز میشود، روزهایی که خیابانهای تهران مورد هجوم میلیشیای سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و دهها نفر در درگیری بین هواداران سازمان و مردم کشته شدند. روز سی خرداد ۱۳۶۰ با اعلام جنگ مسلحانه توسط مجاهدین، نفاق آنها برای همهگان آشکار شد و رسماً از آن روز جنگ اطلاعاتی میان سازمان و جمهوری اسلامی ایران آغاز شد. جنگی خونین که در آن سازمان با دو استراتژی قطع کردن سرانگشتان رژیم و ترور کور، به کشتار بیرحمانه مردم و مسئولان کشور مبادرت ورزید.
آغاز بحران
از آنجایی که سازمان مجاهدین خلق، خود را بهعنوان یک سازمان مسلمان شناسانده بود، بسیاری آنها را جوانان مسلمانی میدانستند که دغدغههای اسلامی آنها را وادار به مبارزه نموده است. اما انحرافات عقیدتی و التقاط در تفکر سازمان و تلفیق اسلام و مارکسیسم باعث شده بود تا انحراف عقیدتی سازمان آنها را به عمق جهنم بکشاند. اما در ابتدای پیروزی انقلاب سازمان تمام برنامه و نقشه خویش را در نفوذ افراد وابسته به خود در تمامی نهادها و ارگانها تا هر اندازه که ممکن بود قرارداد و حرکت آشکار خویش را نیز با نام فاز سیاسی به امید سرقت انقلاب و جایگرفتن در حاکمیت آغاز نمود. ناکامی سازمان مجاهدین خلق در انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس شورای اسلامی باعث شد تا آنها تمام انرژی خود را صرف نزدیک شدن به رئیس جمهور وقت و مبارزه تمام قد در برابر انقلابیون و نیروهای حزباللهی کنند. سرانجام با عزل بنیصدر از ریاستجمهوری سازمان با مخفی شدن در خانههای تیمی، رسماً علیه جمهوری اسلامی اعلام جنگ مسلحانه کرد و این آغاز روزهای خونین در خیابانهای تهران و دیگر شهرها و آغاز موج ترورهای کور بود.
داستان جنگ اطلاعاتی
در جریان جنگ اطلاعاتی که میان سازمان مجاهدین خلق و جمهوری اسلامی درگرفت، سازمان تلاش کرد تا با ایجاد رعب و وحشت عمومی، بدبین کردن مردم نسبت به انقلاب و نیز حذف فیزیکی و یکباره سران کشور، در یک حرکت رعدآسا با ضربه زدن به حاکمیت و یک جنگ مسلحانه تمام عیار تا پایان تابستان ۶۰، به قول خود انقلاب بنیادینی صورت داده و حاکمیت را تسخیر کند. اما سازمان دو نکته مهم را در محاسبات خود فراموش کرده بود: ۱. رهبری مقتدرانه امام خمینی(ره) بهعنوان نقش مؤثر ولایت فقیه و ۲. پشتوانه مردمی رژیم جمهوری اسلامی. از آغاز جنگ مسلحانه در ۳۰ خرداد ۶۰ تا پایان تابستان همان سال تقریباً سازمان به پشتوانه نفوذیهای خود در بخشهای مختلف کشور که به واسطه نبود یک دستگاه اطلاعاتی متمرکز رخ داده بود و برنامههای میلیشیا برای ترور کور مردم دست برتر را داشت. آنها از یک سو شروع به ترور مسئولان نظام کردند و در این فاصله توانستند از بلندپایهترین مسئولان نظام، رئیس دیوانعالی کشور، رئیس جمهور، نخستوزیر، تعدادی از وزرا و نمایندگان مجلس، دادستان کل انقلاب تا مدیران کوچک اداری را ترور کرده و به شهادت برسانند و از سوی دیگر با بمبگذاری، آتش گشودن به روی مردم بیگناه، ترور مردان دارای محاسن و زنان چادری و کشتار پیر و جوان و کودک و زن و مرد، پروژه براندازی رعدآسای خود را به اجرا دربیاورند. اما مقاومت مردم و فعالیت نهادهای اطلاعاتی در برخورد با آنها و دستگیری عوامل منافقین پروژه براندازی رعدآسا را با شکست مواجه کرد و مردم نیز به علت وحشیگری منافقین و کشتار ملت، روز به روز از منافقین متنفر شدند، تا جایی که یکی از مهمترین عوامل دستگیری منافقین خود مردم بودند که در هرکجا آنها را لو میدادند و یا خود آنها را دستگیر کرده و به کمیته تحویل میدادند.
غلبه نظام و استیصال مجاهدین
سازمان مجاهدین خلق که خود را یکه تاز میدان نبرد خیابانی میدانست و باور کرده بود در رقابت اطلاعاتی با جمهوری اسلامی قاطعانه پیروز است، به علت همراهی مردم و هوشیارتر شدن بخشهای اطلاعاتی بهویژه واحد اطلاعات سپاه و بخش التقاط با مشکل مواجه شد. خانههای تیمی سازمان یکی پس از دیگری لو میرفت و هرگاه که مهره بالاتری از اعضای سازمان دستگیر میشد اطلاعات دقیقتری از خانههای تیمی مهمتر به دست سپاه میرسید. مردم نیز با مشکوک شدن به هر حرکتی با اطلاعات سپاه تماس میگرفتند و همین امر نیز به لو رفتن منافقین و خانههای تیمی آنها کمک میکرد. در نهایت واحد اطلاعات سپاه از طریق بازداشت شدگان منافقین به سه خانه تیمی بزرگ و مهم رسید و برایش مسجل شد که یکی از این خانهها، خانه تیمی مرکزیت سازمان است و موسی خیابانی فرد شماره دو سازمان، اشرف ربیعی همسر مسعود رجوی، آذر رضایی همسر موسی خیابانی و دیگر اعضای مرکزیت سازمان در یکی از این خانهها حضور دارند. تعقیب و مراقب و زیر نظر گرفتن این سه خانه باعث شد که برای واحد اطلاعات سپاه مسجل شود که خانه زعفرانیه، خانه تیمی مرکزیت سازمان است و بخش اقدام واحد اطلاعات سپاه دستور عملیات را به بخش عملیات صادر کرد. صبح روز نوزدهم بهمن ۱۳۶۰ تیمهای عملیات سپاه به همراه پاسداران کمیته انقلاب به خانه زعفرانیه حمله کردند و در یک عملیات ۵ ساعته تمامی اعضای حاضر در خانه کشته شدند، از این واقعه با عنوان ضربه موسی یاد میشود. پس از این اتفاق خانههای دیگر تیمی مجاهدین نیز یکی پس از دیگری سقوط کرد. اطلاعات سپاه در یکی دیگر از مهمترین عملیاتهای خود موفق به شناسایی خانه تیمی بخش اجتماعی سازمان شد که با مسئولیت محمدضابطی اقدام میکردند. ضربه ۱۲ اردیبهشت ماه نیز باعث شد تا تمام اعضای خانه تیمی یا کشته شوند و یا با بلعیدن کپسول سیانور خودکشی کنند.
عملیات مهندسی، جنایت قرن
سازمان که از ضربههای متعددی که خورده بود و کادر مرکزی آن در داخل کشور از بین رفته بود گیج و متحیر بود و نمیتوانست در یافتن علت آن به نتیجه برسد، در نهایت جمعبندی منافقین این میشود که علت ضربههای متعدد و موفقیت جمهوری اسلامی، وجود نفوذی در داخل سازمان و عملکرد پیچیده یک سیستم مخابراتی به نام «عبدالله پیام» در واحد اطلاعات سپاه است. در نتیجه سازمان برای پیدا کردن نفوذی به ربودن سه تن از هواداران خود با مشخصات مختلف میکند و در جهت کشف شبکه اطلاعاتی عبدالله پیام نیز سه پاسدار و یک معلم را میرباید. سازمان این افراد را در شکنجهگاه ویژه خود در یک خانه تیمی در خیابان بهار به شدیدترین شکل ممکن که حتی مرور آن نیز دردناک است شکنجه میکند و سپس به قتل میرساند، ابعاد این شکنجه و قتل به اندازهای تکان دهنده و دردناک است که حتی داعش نیز نتوانسته امروزه این مرز از شکنجه و ذره ذره کشتن را به نمایش بگذارد. تمامی ابعاد این عملیات سه روز پس از شهادت و دفن آخرین قربانیان، یعنی پاسداران شهید طالب طاهری و محسن میرجلیلی کشف میشود و تعدادی از عوامل این جنایت نیز زنده دستگیر میشوند. اعترافات آنها در نحوه شکنجه و قتل افراد در جریان «عملیات مهندسی» هر انسانی را آشفته میکند(در رابطه با عملیات مهندسی و شرح دقیق آن میتوانید ویژهنامه رمز عبور، شماره ۲۱، تیر و مرداد ۹۵ را مطالعه کنید).
خروج از کشور
باکشف جنایت سازمان که قرار بود فوق سری انجام شود، سازمان مجاهدین خلق جنگ اطلاعاتی را کاملاً واگذار کرد و کلیه معادلات سازمان به خارج کردن نیروها از کشور و انتقال آنها به عراق معطوف شد و از این پس در دهه شصت و هفتاد، سازمان توانست به ندرت با عملیاتهایی نظیر بمبگذاری، خمپاره باران و گلولهباران به صورت کور به قتل و عام مردم اقدام کند و در کثیفترین جنایت خویش نیز با بمب گذاری در حرم مطهر رضوی در عاشورای سال ۷۳، زائران امام هشتم را به شهادت برساند. این سازمان از خرداد سال ۱۳۶۰ تاکنون نزدیک به ۱۸ هزار نفر از مردم کشور را به شهادت رسانده است.
نویسنده : جابر خرم نیا
ارسال نظرات