سازمان مجاهدین خلق در آغاز دهه شصت در همه جا نفوذی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دهه فجر 57، نتیجه دوسال تمام پروژه نفوذ سازمان در خلأ یک نهاد اطلاعاتی و امنیتی متمرکز و قدرتمند در کشور، رسوخ منافقین در نهادهای گوناگون بود.
به گزارش سرویس سیاسی قزوین خبر؛ سازمان مجاهدین خلق در آغاز دهه شصت در همه جا نفوذی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در دهه فجر 57، نتیجه دوسال تمام پروژه نفوذ سازمان در خلأ یک نهاد اطلاعاتی و امنیتی متمرکز و قدرتمند در کشور، رسوخ منافقین در نهادهای گوناگون بود. آنها چه در لباس روحانیت، چه در لباس پاسداری و چه کارمند و مسئول در تمام نهادها پخش شده بودند. از یک پاسدار معمولی در کمیته انقلاب شهر اهواز گرفته تا منشی جلسات شورای امنیت کشور. بسیاری از این نفوذیها موفق شدند عملیاتی که به آنها سپرده شده بود را با موفقیت انجام دهند، بسیاری نیز شناسایی و دستگیر شدند و برخی نیز هرگز شناسایی نشدند. اما مشهورترین نفوذیهای سازمان مجاهدین خلق در حاکمیت جمهوری اسلامی چه کسانی بودند؟
پیچیدهترین و مبهمترین نفوذ
مسعود کشمیری که بزرگترین و پیچیدهترین پروژه نفوذ در کشور را به خود اختصاص داده و هنوز پرونده آن لاینحل و مسکوت باقیمانده است. او در جلسه شورای امنیت کشور زیر پای رئیس جمهور و نخست وزیر بمبگذاری کرده و از کشور گریخت. نکته مهم در مورد مسعود کشمیری اینجاست که او را عمدتاً دبیر شورای امنیت کشور مینامند اما این صحیح نیست، دبیر شورای امنیت کشور «خسرو تهرانی» رئیس اطلاعات نخستوزیری بود و مسعود کشمیری بهعنوان منشی شورا و جانشین دبیر فعالیت میکرد. پروژه نفوذ او آنقدر پیچیده شد که در نهایت به نتایج پیچیدهتری هم رسید و گاه پای برخی مسئولین وقت از جمله محسن سازگار معاون وزیر و بهزاد نبوی وزیر مشاور نیز به میان آمد، اما با اعمال نفوذ فراوان این پرونده مسکوت مانده و دیگر پیگیری نشد، کشمیری در اروپا به سر میبُرد، اما مدتهاست در مورد زنده بودن یا مرگ وی اطلاعی در دست نیست(در این رابطه مطالعه کنید: کتاب پرونده مسکوت، نوشته محمدحسن روزیطب، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی).
مسئول تشریفات حزب جمهوری اسلامی
محمدرضا کلاهی، مسئول تشریفات حزب جمهوری اسلامی که در جلسه حزب جمهوری اسلامی با کارگذاشتنی بمبی قوی باعث شهادت شهید آیتالله بهشتی و ۷۲ نفر از مسئولان کشور از جمله تعدادی از نمایندگان مجلس و وزرای دولت شد. کلاهی برنامه تشکیل جلسات را تنظیم میکرد، میهمانان را دعوت میکرد، سالن جلسات و کلیه موارد پشتیبانی آن را آماده میکرد تا جلسات به بهترین نحو برگزار شود. نفوذ او در این سطح باعث شده بود تا عملاً در رفت و آمد حزب مورد بازرسی قرار نگیرد و دسترسی بالایی برای هرگونه عملیات تروریستی داشته باشد. در روز هفتم تیرماه ۱۳۶۰، در جلسه مهم حزب جمهوری اسلامی با موضوع انتخابات ریاستجمهوری و اوضاع کشور، کلاهی از تمام مقامات مهم و مسئول کشور که عضو حزب بودند دعوت کرد، در هنگام برگزاری جلسه نیز تمام تلاش خود را کرد تا بیشترین تعداد از میهمانان در سالن حضور داشته باشد و حتی هنگامی که کسی قصد خروج از سالن را داشت تلاش میکرد او را قانع کند که در جلسه بماند، در نهایت در میان جلسه کلاهی به قصد خرید بستنی برای میهمانان از محل حزب خارج میشود و دیگر باز نمیگردد. مدتی پس از خروج کلاهی انفجاری قوی به تخریب بخش عظیمی از دفتر حزب میشود و مسئولان زیادی از کشور را به شهادت میرساند.
رگبار در اوین
محمدکاظم افجهای پاسدار زندان اوین، خود را در لباس پاسداری تا زندان اوین جلو برده بود. او در زندان اوین نقش مهمی برعهده داشت و رئیس زندان اوین با وجود اطلاع از اینکه افجهای در گذشته سمپاد سازمان بوده و سپس توبه کرده است به او اعتماد نموده بود. گرچه بارها و بارها شهید لاجوردی دادستان تهران به کچوئی هشدار داده بود که افجهای فرد مشکوکی است، اما کچوئی معتقد بود که خودش حواسش به افجهای هست و باید به اینها فرصت داد تا توبه کنند و بازگردند. کچویی در این مدت به صورت مخفیانه بهعنوان رابط زندانیان منافقین با سازمان ارتباط فعالی داشت. در نهایت عملیات جدید سازمان به افجهای ابلاغ میشود، در روز عملیات او به قصد ترور سید اسدالله لاجوری دادستان انقلاب و آیتالله محمدی گیلانی در زندان اوین اقدام به گشودن رگبار میکند اما تنها موفق میشود محمدکچویی رئیس زندان اوین را به شهادت برساند. شهید لاجوردی موفق شد او را خلع سلاح نموده و زنده دستگیر کند، اما پس از بازداشت افجهای از غفلت پاسداران زندان استفاده میکند و خود را از پنجره طبقه بالای زندان به بیرون پرتاب و خودکشی میکند.
مأموریت در اطلاعات سپاه
عباس زریباف، پاسداری که در واحد اطلاعات سپاه نفوذ کرده بود و مسئول بخش شنود بود. زمانی که خانههای تیمی مجاهدین لو میرفتند، پیش از اقدام سپاه، زریباف آنها را مطلع میکرد و سازمان خانهها را تخلیه مینمود. اطلاعات سپاه به او مشکوک شد و او را بازداشت کردند اما به علت نامعلومی پس از یک هفته آزاد شد و از کشور گریخت. عباس زریباف در مردادماه ۱۳۶۷ همراه ارتش به اصطلاح آزادیبخش منافقین به کشور حمله کرد و در عملیات مرصاد توسط رزمندگان اسلام همراه دیگر منافقین کوردل به درک واصل شد.
انفجار در دادستانی
محمود فخارزاده کرمانی، در دادستانی کل انقلاب نفوذ کرده بود و تحرکات آیتالله قدوسی و دیگر نیروهای دادستانی کل انقلاب را زیرنظر داشت و از آنجایی که دفتر او درست زیر دفتر آیتالله قدوسی در طبقه پایین قرارداشت، در شهریورماه سال ۶۰، با کارگذاشتن بمبی در سقف دفتر خود، آیتالله قدوسی را به شهادت رساند.
جواد قدیری در کمیته انقلاب مستقر در رکن ۲ ارتش نفوذ کرده بود. او همکاری فعال و نقشی مؤثری در اکثر عملیاتهای تروریستی سازمان ایفا میکرد و از جمله عامل انتقال بمبهای ساخته شده و مسائل فنی به بمبگذاران در حوادث حزب جمهوری اسلامی، ساختمان نخستوزیری و نیز ترور آیتالله خامنهای بود. جواد قدیری شوهر خواهر محمد عطریانفر(مدیرمسئول روزنامه شرق) بود، پس از ترور آیتالله خامنهای به او مشکوک میشوند و در نهایت رکن دو ارتش در روز ۸ تیر ۶۰ اعلام میکند که نفوذی بودن او محرز شده است. عزتالله مطهری روایت میکند که او در روز ترور آیتالله خامنهای در مسجدی با او مکالمهای داشته و جواد قدیری به او گفته است که کار رژیم تمام است و مسئولان حکومت هم چمدان خود را بستهاند، مطهری به او مشکوک میشود و فوراً ماجرا را گزارش میکند. برای اطلاعات سپاه و رکن ۲ ارتش ثابت میشود که قدیری نفوذی بوده. او در همان ایام با محل کار خویش تماس میگیرد و میخواهد تا نام منافقینی که در روزهای اخیر بازدداشت شدهاند را اعلام کنند، اما زمانی که پاسخ مطلوب را نمیگیرد متوجه میشود که ارتباط او لو رفته و تمام خطوط ارتباطی خویش را قطع میکند. عزتالله مطهری معتقد است او همراه همسر خود مدتی در خانه عطریانفر مخفی شده و سپس از کشور خارج میشود و مدتی پس از آن نیز محمد عطریانفر خواهر خویش را پنهانی از کشور خارج میکند و نزد او میفرستد. جواد قدیری علاوه بر نقش داشتن در ترور آیتالله خامنهای و دیگر مسئولان کشور، در طول تابستان سال ۶۰ جنایتهای فراوانی انجام داد و از جمله در ۲۰ شهریور سال ۶۰ به روی مردم بیگناه آتشگشود و مردم زیادی را قتلعام کرد. جواد قدیری هماکنون نیز به سازمان وفادار است و در برنامههای تبلیغی سازمان در تلویزیونهای بیگانه حضور پیدا میکند.
نویسنده : جابر خرم نیا
ارسال نظرات