روایت عاشقانه‌‌ای از مدافع حرم

کدخبر: 3054

نقد کتاب همواره کاری سخت و کمی پیچیده است. زمانی که یک نویسنده قصد دارد تا اثری را به نقد بگذارد، کاری حساس در پیش دارد و انگار که روی لبه تیغ حرکت می‌کند و وظیفه دارد تا آنقدر منصفانه به یک اثر بدون حب و بغض نگاه کند که سخنی به گزاف گفته نشود.

سرویس کتاب قزوین خبر؛جابر خرم نیا:

نقد کتاب همواره کاری سخت و کمی پیچیده است. زمانی که یک نویسنده قصد دارد تا اثری را به نقد بگذارد، کاری حساس در پیش دارد و انگار که روی لبه تیغ حرکت می‌کند و وظیفه دارد تا آنقدر منصفانه به یک اثر بدون حب و بغض نگاه کند که سخنی به گزاف گفته نشود. اما زمانی که این اثر یک کار معنوی و در ارتباط با مفهومی مقدس باشد موضوع سخت‌تر و پیچیده‌تر می‌شود.

نقد کتاب «یادت باشد» پیچیدگی دوچندان دارد، دو مفهوم مقدس «عشق» و «دفاع از حرم» در کنار هم قرار گرفته‌اند تا بازار کتاب را با اثری عاشقانه و مقدس روبرو کند. در نفس کار به نظر می‌رسد اتفاق خوبی افتاده است. این بار ما در بازار کتاب و محتوا، همچون دختر شینا با اثری روبرو هستیم که از بعدی زنانه، قصه‌ای عاشقانه را روایت می‌کند که در گذشته‌ای خیلی نزدیک در همین شهر میان ما رخ‌داده و برایمان حالا قابل لمس‌تر است. این کتاب حاصل روایت همسر شهید، با پژوهش رقیه ملاحسنی و به قلم رسول ملاحسنی است.

اثری متفاوت در قزوین

به جرئت می‌توانم بگویم کتاب یادت باشد، بهترین اثری است که در حوزه تاریخ شفاهی و به شکل خاطره‌نگاری در استان قزوین یا در ارتباط با یک شخصیت قزوینی به نگارش درآمده، آخرین باری که اثری اینچنین خوب از موضوعی بومی مطالعه کردم، مربوط به کتاب ۶۴۱۰ و خاطرات شهیدخلبان لشگری بود. یکی از نقاط قوت کتاب ایده ناب آن است. نه قرار است شعاری داده شود و نه قرار است اسطوره سازی شود، بلکه راوی کتاب فرزانه سیاهکالی مرادی، با صراحت لهجه و خاطراتی لذت بخش، به روایت قصه زندگی خود با شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی پرداخته است.

روایت صادقانه یک عشق

قصه کتاب با ریتمی مناسب برشی از زندگی فرزانه سیاهکالی مرادی را تصویر می‌کند که حمید وارد زندگی‌اش می‌شود، او را درگیر دنیای خود می‌کند و دنیای بهتری برایش می‌سازد. بگذارید صریح باشم، کتاب یادت باشد به نحوی روایت عاشقانه زندگی دو زوج جوان حزب‌اللهی را روایت می‌کند و این موضوعی است که کمتر به آن پرداخته شده. عاشقانه‌ای با تمام ویژگی آدم‌های عادی، با خوشی‌ها و خوشبختی‌ها، با سختی‌ها و رنج‌ها، با تضادها و تناقض‌ها و حتی با اشتباهاتی که خاطره می‌شوند و تجربه عاشقانه می‌سازند. این نوع روایت آنقدر صادقانه هست که هم تضادهای رفتاری راوی ماجرا را به تصویر می‌کشد و جدال درونی او را با عشقش نمایش می‌دهد و هم خوشبختی را نشان می‌دهد که دارد شکل می‌گیرد. برای مثال فرزانه سیاهکالی مرادی جدالی درونی دارد تا پیش از محرمیت چندان با حمید گرم نگیرد و برای خندیدن به یک شوخی کوچک او پس از بازگشت از مطب دکتر ژنتیک گریه می‌کند و چند صفحه بعد همراه نامزد خود در همان شرایط قبلی قدم می‌زند، بستنی می‌خورد و از رویاهایشان می‌گویند تا همدیگر را بهتر بشناسند. همین گفتارهای صادقانه روایت کتاب را باورپذیر می‌کند.

دوران نامزدی هم همینطور است، انگار اشتباهات دیروز هم تبدیل به خاطراتی شیرین شده‌اند، مانند ماجرای سفر آن‌ها با موتور سیکلت به بوئین‌زهرا برای عیددیدنی و خطر بزرگی که از بیخ گوش آن‌ها رد می‌شود و نزدیک بود تا باعث تصادفی مرگ‌بار شود. زمانی هم که بازگشت آن‌ها از بوئین‌زهرا به غروب و شب بر می‌خورد و تمام وجود آن‌ها تا رسیدن به خانه یخ می‌زند، کاملاً قابل تصور است که این دو چه روش اشتباهی را برای بازدید نوروزی انتخاب کرده بودند و احتمالاً در حال بازگشت پشیمان هم بوده‌اند. اما امروز همین خاطره برای راوی ماجرا عاشقانه و لذت بخش است.

معامله‌ی این ثروت بزرگ

فکر می‌کنم این کتاب با تمام روایت‌های عاشقانه‌اش خدمت بزرگی کرده است؛ به‌ویژه آنکه ثابت می‌کند مدافعان حرم و شهدا در عین همه تفکرات ملکوتی و عمل به تکلیف‌شان، مثل همه مردم درگیر عشق و دوست داشتن هستند. این آن‌جایی لذت‌بخش می‌شود که یک زندگی عاشقانه دین‌مدارانه به تصویر کشیده می‌شود و نشان می‌دهد برخلاف درگیری‌های امروزی ما، عشق و خوشبختی نسبتی با تجمل و گناه و اسراف ندارد.

فرزانه و حمید جای‌جای زندگی‌شان مراعات حرمت‌های الهی است، نشاط جوانانه دارد، خوشی‌های نامزدی دارد و الهی هم هست. برای مثال، گعده همیشگی آن‌ها برای قدم‌زدن و باهم بودن مزار شهدای قزوین است، اما کوه رفتن هم جای خودش را دارد. زمانی که پای خرید جهیزیه پیش می‌آید، سلیقه و زیبایی و جذابیت جای خودش را دارد، اما توجه به امر ولی مسلمین و خرید کالای ایرانی پررنگ است، وقتی قرار است برای زندگی مشترک خانه اجاره کنند، با پولی که حمید دارد می‌شود در محله‌هایی خوب خانه‌ای مناسب اجاره کرد، اما هردو آن‌ها راضی می‌شوند نیمی از پس‌انداز حمید را به دوستش قرض بدهند و همان آغاز زندگی در خانه‌ای کوچکتر در محله‌ای متوسط زندگی کنند و همچنان خودشان را خوشبخت‌ترین آدم‌های روی زمین می‌دانند. این‌ها ویژگی‌هایی است که از خواندن آن‌ها لذت می‌بریم.

علاوه بر همه این‌ها شیطنت‌های عاشقانه این دو هم خواندنی است، تیپ‌زدن حمید برای رفتن به میهمانی‌ها واقعاً جالب است، زمانی که حمید مشغول تعقیبات نماز صبح است و همسرش برای کشاندن او پای سفره صبحانه سربه‌سرش می‌گذارد روایت یک خوشبختی ساده است.

همه این‌ها نشان می‌دهد که قصه فرزانه سیاهکالی مرادی از زندگی با حمید، عاشقانه‌ای است که به جای خود جذاب، کمی دقیق و با ریتم مناسب روایت می‌شود. این همان عاشقانه‌های ساده‌ای است که در خلال هرفصل به آن‌ها اشاره هم می‌شود. این عشق آنقدر خوب منتقل می‌شود که هر خواننده‌ای به فکر فرو می‌رود، پرسشی که درگیرمان می‌کند این است که این چه شور مقدس و چه هدف والایی است که فرزانه و حمید حاضرند بزرگ‌ترین ثروت خود(یعنی عشق‌شان را) در پیشگاه خداوند و با او معامله کنند؟ ذهن که به این پرسش می‌رسد، کتاب به هدف رسیده است.

عجله‌ای که ای‌کاش نبود

اما این کتاب می‌توانست عاشقانه‌ای بسیار بسیار موفق‌تر باشد و جایگاهی بالاتر از آنچه هست را در فضای فرهنگی کشور به دست بیاورد. به نظر نگارنده بیشتر آنچه که باعث شده تا این کتاب به حق خود نرسد، عجله‌ای است که دست‌اندرکاران کتاب داشته‌اند.

نخستین نکته که می‌توان در نقطه ضعف کتاب برشمرد، محتوای آن است. به راحتی حس می‌شود که بخش‌هایی از کتاب گفتارها و نکاتی هستند که نیاز به بازگویی آن‌ها در متن نبوده. در واقع شاید نزدیک به یک چهارم کتاب به سادگی قابل حذف است بی‌آنکه به اصل قصه و ریتم و روایت کتاب آسیبی برسد.

دومین نکته که از نظر محتوایی به آن توجه شایسته نشده، ویراست کتاب است. این کتاب با ویراستاری حرفه‌ای و توجه به دستور زبان فارسی می‌توانست ماندگارتر، خواندنی‌تر و لذت‌بخش‌تر باشد. با وجود آنکه نگارنده کتاب اثری درخور تمجید آفریده اما به نظر سهل انگاری کوچکی در ویراست اثر رخ داده و برخی مسائل ساده از جمله کاربرد علائم سجاوندی و پس و پیش کردن واژه‌ها و حتی کاربرد برخی واژه‌ها مورد توجه قرار نگرفته است. برای مثال جایی که حمید سیاهکالی مرادی همواره از حضرت معصومه(س) برای رساندن او به عشقش قدردانی می‌کند بجای واژه «توسل» از واژه «توکل» استفاده شده و ویراستار هم واکنشی نشان نداده است.

وقتی کتاب فنی نیست!

سومین نکته‌ای که در این مجال کوتاه می‌توانم به آن اشاره کنم، موضوعات فنی کتاب است. شاید اصلی‌ترین نکته که باعث تعجب می‌شود، این است که چگونه مؤلف و انتشارات راضی شدند تا اثر را بدون مجوزهای لازم و بدون فهرست‌نویسی فیپا راهی بازار کنند، در حالی که بدون مجوزها و شناسه کتابخانه ملی و شابک و محفوظ بودن حق نشر، کتاب به سادگی در تهدید سرقت ادبی قرار می‌گیرد.

علاوه برآن، چیدن تعداد زیادی لوگوی ادارات و نهادها در صفحات اولیه کتاب، به نظر برای خواننده حس خوبی را منتقل نمی‌کند و بیشتر باعث می‌شود همان اول ماجرا و پیش از خواندن کتاب، مخاطب حس کند با اثری سفارشی و سازمانی روبروست تا یک کار ارزشمند ادبی. اما متأسفانه این اشتباهات در صفحه آرایی ادامه دارد، تصویری از قرآن امضا شده توسط مقام معظم رهبری همراه با انگشتر و چفیه تبرکی که به خانواده شهید بزرگوار تقدیم شده است، بجای آنکه همراه باقی تصاویر در انتهای کتاب بیاید، در ابتدای کتاب آمده؛ همچنین به موضوع اتفاقاتی که در پاییز برای شهید بزگوار رخ داده و همسر ایشان هم در برنامه تلویزیونی پیش‌تر به آن اشاره کرده کادری اختصاص داده‌اند و تحت عنوان شهید پاییزی حرم در صفحات آغازین منتشر کرده‌اند، هرچند روایت شفاهی این همزمانی‌های تاریخی جالب است، اما این شکل آوردن آن در صفحات کتاب، بیشتر متأثر از حال و هوای فضای مجازی است که در کتاب جایی ندارد. به‌عنوان یک مخاطب با فونت متن اصلی کتاب نیز راحت نیستیم و این فونت بهتر بود چیز دیگری باشد. همان‌گونه که برای کپشن عکس‌های کتاب در صفحات انتهایی خط تحریری انتخاب شده و کتاب را تبدیل به سَبک دفتر خاطرات نموده است. بازنگری در همین موارد فنی متعدد که شاید ناشی از عجله مولف و ناشر در رساندن کتاب به فصل باشکوه راهیان نور بود، باعث شده تا از نظر فنی از وزن کتاب کاسته شود.

به نظر اگر یادت باشد، با یک روال فنی کاملاً حرفه‌ای و بازخوانی متن، ویراست دقیق و خوب همراه می‌شد، این روزها شاهد اثری کم‌نظیر بودیم که به جایگاهی بیش از آنچه پیش‌بینی شده دست می‌یافت و اثری درخور تولید می‌شد که در ذهن همه خوانندگان و علاقه‌مندان تاریخ شفاهی می‌ماند، کما آنکه امیدواریم با اصلاحات در چاپ‌های بعدی به نقطه اوج مورد انتظار هم برسد.

  • ali 0 0 پاسخ

    نقد هم باید چنین باشد، خداقوت جابرخان

  • مريم 0 0 پاسخ

    <b>نقد شما بسيار به جا بود و متشكرم بابت توجهتان...من هم بنظرم عجله در اين كتاب ديده ميشود و تمامى نكات شما را در كتاب ديدم و دقيقا اول كتاب همان حسى داد كه گفتيد كاش حتى جلد دومى داشت و يا داستان را بيشتر كش ميدادند و كاش نشانه هاى بيشترى داشت به نظرم سمبل داشتن در كتاب خيلى كارو قوى ميكنه و ارتباط بيشتر باقى ميمونه..من عاشق رمان هاى خارجى و سمبليك هستم و ارتباط خوبى با كتاب برقرار كردم ...انگشتر ..راهيان نور...گلزار..هييت!!</b>

ارسال نظرات

آخرین اخبار