تمام هنرشان این است که درون اردوگاه خودی مسئله بسازند و فشار را از دشمن و جریان همسو با آن بردارند. دقیقا شبیه موقعیت نشناسی جریان نفوذ زده خوارج در اوج پیروزی در صفین که درون اردوگاه امیرمومنان(ع) راه انداختند.

محمد ایمانی: منتظر امام زمان(عج)، علامت و مختصات دارد. او در روزگار غیبت، با ولایت فقیه آزموده می شود. درک و بصیرت که نباشد، به جای اینکه گریبان سرکشان را بگیری، سرباز همان ها می شوی و پای نامه سرگشاده به ولی فقیه را امضا می کنی. مرحبا! شما به عدد 313 نزدیک شده اید؛ 300 امضا. اما برادر سر تفنگت را سمت دیگری بگیر! هیچ رزمنده صاحب شناختی، لوله تفنگ را سمت خود نمی گیرد و شلیک نمی کند. نام این کار انتحار است نه رزمندگی!

بارها در طول چهار دهه گذشته دیده ایم عناصر و حلقه های سیاست بازی را که از درون فروریخته اند و به دلیل همین بدحالی و  وارونگی، خبر از فروپاشی قریب الوقوع نظام داده اند. از نهضت آزادی و مجاهدین خلق تا باند مهدی هاشمی معدوم و چپ و راست های پشیمان و این آخری، فرقه انحرافی متظاهر به عدالت خواهی که به انواع مفاسد اقتصادی و سیاسی آلوده است.

رهبر انقلاب با وجود همه ناملایمت ها و دشمنی ها و کم کاری و کج بازی ها، به پشتوانه مدد الهی و میلیون ها انسان پای کار بشارت می دهند که افق روشن است و فردای این ملت، بهتر و روشن تر از امروز خواهد بود؛ اما سران سیاست باز و از درون تهی حلقه انحرافی، وعده ای را که رسانه های فارسی زبان بیگانه و گروهک های ورشکسته به تقصیر، 39 سال است هر 3 ماه یک بار تکرار و تمدید می کنند، طوطی وار بازگو می کنند. که چی؟ که "رژیم"، سه یا شش ماه دیگر سقوط می کند!

تمام هنرشان (مانند همه فتنه زدگان و فتنه گران قبلی) این است که در درون اردوگاه خودی مسئله بسازند و فشار را از روی دشمن و جریان همسو با آن بردارند. دقیقا شبیه موقعیت نشناسی و نافرمانی و معارضه ای که جریان آلوده و نفوذ زده خوارج، در اوج پیروزی در جنگ صفین، در درون اردوگاه امیر مومنان (ع) راه انداختند. دل امام در دو جنگ جمل و خوارج، خون شد از نافرمانی و تردید و شبهه افکنی همین جماعت مقدس نما که معیار و ترازشان همه چیز و همه کس بود جز ولایت و بصیرت.

خوب هایشان همان ها بودند که به تعبیر رهبر انقلاب «در روایت دارد که آمدند خدمت حضرت و گفتند: «یا امیرالمؤمنین ـ یعنى قبول هم داشتند که امیرالمؤمنین است ـ انا قد شککنا فى هذا القتال» ما شک کردیم. ما را به مرزها بفرست که در این قتال داخل نباشیم!» (دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، 2 مهر 1388)

از اینها بدتر، امثال حارث بن حوت هستند؛ کسی که مدام در تردید و تشکیک بود و هر چه استدلال می شنید، باز هم به حرکت از سر تحیر و شخص زدگی (به جای رفتار از سر بصیرت و اصول) ادامه می داد و سرانجام در زمره خوارج درآمد. وسط جنگ جمل که مواجهه با صحابی دنیاطلب و پیمان شکنی مانند زبیر سیف الاسلام و طلحه بود، با گستاخی به امام گفت "أَ تُرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ . آیا می پنداری که من اصحاب جمل (طلحه و زبیر و عائشه ) را بر ضلالت و گمراهى می دانم؟! (گمراه نمی دانم. چون انقلابی و صحابه یا همسر پیامبر ص بوده اند).

امام در پاسخ فرمود "اى حارث تو به زیر خود نظر کردى (کوته بینانه نگریستی نه ژرف اندیشانه) و به بالایت نگاه نکردى، پس حیران و سرگردان ماندى. تو حقّ را نشناختى تا اهلش را بشناسى، و باطل را نشناختى تا پیروش را بشناسى. حارث (براى تبرئه خود) گفت: "من همراه سعید بن مالک (سعد بن مالک، مشهور به سعد ابى وقاص) و عبدالله بن عمر کناره گیرى مى کنم". امام فرمود: «سعید (سعد) و عبدالله بن عمر حق را یارى نکردند و باطل را نیز خوار نساختند ». (نهج البلاغه، حکمت 262)

تاریخ روایت می کند که سالها بعد، چون حجّاج داخل مکّه شد و ابن زبیر را دار زد، عبد اللّه ابن عمر نزد او آمد و گفت "دستت را بده تا براى عبد الملک با تو بیعت نمایم که رسول خدا فرمود من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیّة. حجّاج پایش را دراز کرد و گفت پایم را بگیر و بیعت کن. ابن عمر گفت ریشخند می کنى؟ حجّاج گفت: اى احمق قبیله عدىّ! با علىّ بیعت نکردى و امروز چنین می گویى. آیا علىّ امام زمان تو نبود .سوگند بخدا براى حرف پیامبر نزد من نیامده اى بلکه از ترس این درخت که ابن زبیر بر آن آویخته آمده اى).

مگر می شود مدعی باشی که بسیجی هستی اما اهل تشخیص و مرزبندی بر اساس معیار ولایت نباشی؟ مقتدای حکیم انقلاب 24 مهر 1391 در دیدار بسیجیان خراسان شمالی فرمودند "بصیرت به معنای این است که شما خط درگیری با دشمن را تشخیص دهید؛ کجا با دشمن درگیری است؟ بعضی‌ها نقطه‌ی درگیری را اشتباه میکنند؛ خمپاره و توپخانه‌ی خودشان را آتش می کنند به سمت یک نقطه‌ای که آنجا دشمن نیست، آنجا دوست است... خط درگیری با دشمن را مشخص کنیم.

گاهی هست که یک نفری در لباس خودی است، اما حنجره‌ی او سخن دشمن را تکرار می کند! خب، او را باید نصیحت کرد؛ اگر با نصیحت عمل نکرد، انسان با او باید حد و مرز تعریف کند؛ خط فاصل. جدا می شویم. اگر بناست شما با همان احساساتی که رژیم صهیونیستی نسبت به جمهوری اسلامی دارد - ولو با یک ادبیات دیگری - بخواهی در مقابل جمهوری اسلامی بایستی و حرف بزنی، خب با رژیم صهیونیستی چه فرقی داری؟ اگر با همان منطقی که آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی عمل می کند، شما بخواهی با آن منطق با جمهوری اسلامی تعامل کنی، خب شما با آمریکا فرقی نداری".

ایشان دردیدار مردم نوشهر و چالوس به تاریخ 15 مهر 88 نیز ملاک ظریف و مهمی را یادآور شدند "بصیرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نمی تواند گمراه کند، به اشتباه بیندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب گاهى در راه بد قدم می گذارد. شما در جبهه ى جنگ اگر راه را بلد نباشید، اگر نقشه خوانى بلد نباشید، اگر قطب نما در اختیار نداشته باشید، یک وقت نگاه می کنید مى بینید در محاصره ى دشمن قرار گرفته اید؛ راه را عوضى آمده اید، دشمن بر شما مسلط می شود. این قطب نما همان بصیرت است"

حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار مردم قم (19 دی 95) نیز متذکر شدند "اگر نشناختیم، گاهی ممکن است به دشمن کمک هم بکنیم. بارها من عرض کرده‌ام، اگر در جبهه‌ی جنگ، سرباز رزمنده خوابش ببرد، بعد از خواب بیدار بشود گیج و ویج، نمیداند چه کار میکند، توپخانه را روشن کند، ممکن است به خودی ضربه بزند. شما اگر ندانی دشمن کدام طرف است، دوست کدام طرف است، توپخانه را که روشن کردی، به جای اینکه به دشمن بخورد، به دوست می خورد؛ بصیرت که لازم است برای این است".

حتما بدفهمی و کژتابی برخی مدعیان انقلابیگری، کام اهل ولایت را تلخ می کند. اما از واقعیت گریزی نیست. اگر قرار بود همه مدعیان پیروی از ولایت و انقلابی بودن، پای کار تشخیص و بصیرت و اطاعت بمانند، کار به غیبت امام عصر (عج) و طولانی شدن عصر انتظار نمی کشید. این عصر، روزگار آزمون های بزرگ و سخت در کوره گدازان فتنه های پیاپی برای ساخته شدن مردانی استوارتر از پاره های پولاد است.

ماموریت تبعیت  از ولایت فقیه، تمرین بزرگ آخرالزمان است و چیره شدن چهل ساله بر دکانداری و معرکه گیری انواع متظاهران بی صداقت انقلابیگری از طریق تبعیت از ولی فقیه، بزرگ ترین بشارت نزدیکی روزگار شیرین ظهور خواهد بود ان شاء الله.

در پرانتز باید گفت؛ نمی توان درباره همه آن 300 نفری را که خود را عضو سابق بسیج دانشجویی معرفی کرده و در دفاع از سرکرده حلقه انحرافی، نامه خطاب به رهبری را امضا کرده اند یا امضایشان به اجبار و اصرار پای نامه آمده، یک قضاوت کرد. اما طراحان اصلی این شعبده بازی برای خارج کردن عنصر منحرف از انزوا و بی اعتنایی عمومی، قطعا کاسبانی هستند که به رسم همه منافقین، نعل وارونه زده و نقاب بسیجی بودن بر چهره آویخته اند؛ چرا که خود هیچ آبرویی ندارند.

کاش امضا کنندگان یا تهیه کنندگان نامه، اگر احمدی نژاد و حلقه اطرافش را معصوم نمی پندارند، و برای نشان دادن صداقت خود، او را در نامه ای سرگشاده خطاب قرار دهند و بپرسند چرا از سال 89- 90 همزمان با تشدید فشار اقتصادی دشمن، بر نیمه تعطیل کردن مدیریت اجرایی و رها کردن امر اصرار کردید و ضمن سرپیچی مکرر از اوامر و نصایح رهبری، بر حاشیه سازس سیاسی-فرهنگی و غافل کردن اذهان از تحرکان جریان فتنه و تجدید سازمان آن اهتمام ورزیدید؟ و چرا امروز به جای مواجهه با فتنه گران، به مواجهه و تشکیک در ولایت و رهبری اصرار دارید؟

ارسال نظرات

آخرین اخبار