نهم ربیع، میدان عهد و پیمان با امام است. تجدید عهد با او، همراهی با او و رفتاری مطابق خواسته ولی خدا. و در این دنیای خونریزیها و ستمها و جنایات همه عالم، در صف حق بودن و زمان شناس بودن و همراهی با امام عصر(عج) و تشخیص سنگر حق از باطل و تلاش و حرکت.
عدهای منتظر بودند، مترصد ولادت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، مترصد تولد وعده الهی، با خود عهد کرده بودند، به او ایمان آورند، یاریاش کنند اما وقتی موعود الهی، پیامبر آخرالزمان متولد شد، آنان نه آیمان آوردند، نه یاری کردند، نه بر پیمان خود ماندند. نه بیعت کردند، نه عهد و پیمانی یادشان آمد. با آنکه کاملاً او را میشناختند؛ همه چیز را انکار کردند.
برخی ایمان آوردند و پیمان بستند ولی آنگاه که پای مصالح آمد، عهد و پیمان و پیمانه رفت، به جای صف یاری، در مقابل نشستند.
برخی با پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند، همراهی کردند. با او عهد کردند که نه تنها سخن او را بپذیرند، او را یاری نیز کنند، خواسته او را مقدم بر خواسته خود کنند. جانشین او را پذیرا شوند و هر که او به اذن و اراده الهی گفت مولای شماست، مولای خود بدانند و جانشین رسول خدا.
اما وقتی نام علی علیهالسلام آمد، نام ائمه آمد همه چیز را منکر شدند. حتی درخواست عذاب کردند، چرا علی علیهالسلام امام شود؟ با او نه عهد بستند و نه پیمان بستند. برخی پیمان بستند یا بیعت هم کردند. اما وقتی پای منافع آمد هم عهد شکستند و هم پیمان به فراموشی سپردند. بیعت یادشان رفت.
با آنکه عمارها، سلمانها، ابوذرها تلاش کردند، بر پیمان خود تا پای جان ایستادند اما بیعتشکنان و پیمانشکنان کاری دیگر کردند.
طلحه و زبیرها، برای اینکه چند روزی زودتر به منصب و قدرت برسند و بر مسند تکیه زنند، خود آتش جنگ را بر علیه مولا و امام خویش شلعهور ساختند.
به هر حال ائمه با آنکه دشمنان میخواستند فراموش شوند و نامی از آنان نماند یک یک درخشیدند و جلوهگر شدند. در این میان عدهای چون حبیب بن مظاهرها، زارهها، هشام بن الحکمها با جان و مال و هستی خود با آنان بیعت کردند و بر این پیمان پای فشردند و با جان و خون خود فریاد زدند «بابی انتم و امی و اهلی و مالی و اسرتی و جمیع ما خوّلنی ربی» پدر و مادر و اهل و فرزندانم و هر آنچه خدا به من ارزانی کرده، فدا و ارزانی شما باد.
و عدهای پیوسته با دیگرانشان عهد بود و با شیطان پیمان تازه میکردند.
به هر بهانه از دین گریختند. برخی برای دنیا توقف کردند، در جا زدند؛ مثلا امام صادق علیهالسلام که شهید شد، امام بعدی را نپذیرفتند. اسماعیل فرزند امام را که قبلا از دنیا رفته بود؛ به عنوان امام خواندند و خود را «اسماعیلیه» نامیدند.
گروهی دیگر در امامت امام موسی کاظم علیهالسلام درجا زدند و باقی ائمه را نپذیرفتند و شدند «واقفیه» نوبت به آخرین امام که رسید، شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام که رخ داد، نوبت عهد و پیمان با امام عصر رسید. نهم ربیع، عهد و پیمان با امام عصر(عج). باز گروهی ایستادند. پیمان بستند و خستگی ناپذیر تلاش کردند. «الدعاة الی دین الله سراً و جهرا».
با مهدی پیمان بستند، خواسته او را بر خواسته خود مقدم ساختند و بیعت او را بر گردن نهادند.
اللهم انی أجدّدُ له فی صبیحة یومی هذا وما عشتُ من ایامی عهداً و عقداً و بیعةً له فی عنقی …
غیبت که رخ داد و اطاعت از نواب خاص، باز برخی خود مدعی شدند و نایبان را انکار کردند. غیبت کبری که رخ داد؛ اینبار باید به عالمان مراجعه میکردند که ائمه فقط خصوصیاتشان را گفته بودند نه اسمشان را؛ امتحان سختتر بود؛ پیمانشکنان هم بیشتر شدند. عدهای عشق مهدی را میگفتند اما به نایبان و عالمان مراجعهای نداشتند. پیمانشان با هوی و هوس و خواسته دلشان بود، نه دستور امامشان. برخی به عالمان هم مراجعه کردند؛ اما بعد وقتی سختیهایی دیدند یا فکر کردند سختی وجود دارد به بهانههایی در جا زدند.
مثل انقلاب اسلامی ایران، که عدهای همراهی نکردند، عدهای همراهی کردند بعد به خاطر منافع مادی و غیرمادی یا برخورد اشتباه یا برداشت اشتباه از فلان رفتار برخی، عهد و پیمان شکستند و از میدان به در رفتند.
گاه کوچکترین زحمتی هم متحمل نشده بودند؛ نه خونی داده بودند نه زخمی خورده بودند. نه اسلحهای به دست گرفته بودند و نه اسلحهای به طرفشان نشانه رفته بود؛ اما فریاد غنیمتخواهی و توقع و طلبکاریشان، میدانی برای عهد و پیمانشان با امام و شهدا و رهبری و مردم نگذاشت.
به هر حال نهم ربیع، میدان عهد و پیمان با امام است. تجدید عهد با او، همراهی با او و رفتاری مطابق خواسته ولی خدا. و در این دنیای خونریزیها و ستمها و جنایات غزه و لبنان و افغانستان و عراق و همه عالم، در صف حق بودن و زمان شناس بودن و همراهی با امام عصر(عج) و تشخیص سنگر حق از باطل و تلاش و حرکت.
محمد صابر جعفری ـ دوماهنامه امان شماره 15
ارسال نظرات