حضرت امام خمینی که امروز دیگر بهعنوان یک مجتهد بزرگ و مرجع تقلید جهان تشیع شناختهشده است، همچنان در دروس خود به آشکار کردن نگرانیهای سیاسی و اجتماعی خود ادامه میدهد. کموبیش همه حوزههای اسلامی و شیعیان جهان حوزه قم را اینک بهنام مجتهد دلاور و بیباکی میشناسند که...
سرویس سیاسی قزوین خبر گزارش می دهد:
دهه چهل خورشیدی را میتوان به معنای واقعی روزگار آغاز رویش تمدن نوین اسلامی نامگذاری کرد. تمدنی که با رخداد انقلاب اسلامی ایران در دهه فجر 57 نمود واقعی به خود گرفت. نام وزندگی امام خمینی (ره) با همه مراحل شکلگیری و پا گرفتن تمدن نوین اسلامی آمیخته است و واقعیت همان است که رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی فرمودند: «این انقلاب بینام خمینی در هیچ جای جهان شناختهشده نیست».
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
حضرت امام خمینی که امروز دیگر بهعنوان یک مجتهد بزرگ و مرجع تقلید جهان تشیع شناختهشده است، همچنان در دروس خود به آشکار کردن نگرانیهای سیاسی و اجتماعی خود ادامه میدهد. کموبیش همه حوزههای اسلامی و شیعیان جهان حوزه قم را اینک بهنام مجتهد دلاور و بیباکی میشناسند که نوینی درس او و سخنهای اجتماعی و سیاسی ویژهای که دارد انبوه طلاب و تشنگان دانش را به خود جذب کرده است. پاییز سال 1340، در هنگامیکه هنوز یک سال از رحلت مرجع عام شیعه نگذشته است، «اسدالله علم» نخست وزیر آن روزگار ایران پیشنهاد نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی را از تصویب مجلس میگذراند. این لایحه که بند سوگند به قرآن را تبدیل به سوگند به کتاب آسمانی کرده بود و نیز دگرگونیهایی در شروط انتخابکنندگان و انتخاب شوندگان ایجاد نموده بود.
همچنین راه را برای راهیابی منحرفین بهایی به بدنه حکومت بازمینمود و بهصورت نمادین و برای حفظ ظاهر و گمراه کردن افکار عمومی از زوایای پنهان تأثیرات لایحه، به زنان حق رأی میبخشید. از همان آغاز کار این پیشنهاد نامه با مخالفت علما روبرو شد. بهطوری که بیشتر آنها به شاه تلگراف زدند. برجستهترین کسی که بهسختی ابراز نگرانی نمود امام خمینی بود که در تلگراف خویش کوشش کرده بود تا شاه را از این کار پشیمان نماید. شاه نیز در پاسخ تلگرافهایی به علما فرستاد و مسئولیت پاسخگویی لایحه را بر دوش کابینه انداخت. وانگهی، شاه برای ایجاد دوگانگی بین علما، برخی از ایشان بهویژه آیتالله خوانساری و آیتالله شریعتمداری را بسیار محترمانه و با لفظ حضرت آیتالله خطاب کرده بود، ولی دربارهی حضرت امام کوشش کرده بود تا بهگونهای تحقیرآمیز با وی رفتار نموده و نشان دهد که چندان ترسی از این مرجع تقلید ندارد، ازاینروی او در تلگراف خود حضرت امام خمینی را «حجتالاسلام روح الله خمینی» خطاب نموده بود. حضرت امام بدون توجه به رفتار شاه، تلگراف پسازآن را همراه بسیاری از علما به نخستوزیر فرستاد. نخست وزیر هم در پاسخ به علما قولهایی داد ولی عملاً لایحه را لغو نکرد. بسیاری از علما دیگر چندان پیگیر مشکل نشدند، اما حضرت آیتالله شریعتمداری و حضرت امام خمینی همچنان به روانه کردن تلگراف به کابینه ادامه دادند، بخصوص حضرت امام دست از اندرز کابینه برداشت و کوشش کرد به علم گوشزد کند که هرگونه پیامد ناشی از عدم لغو مصوبه بر دوش دولت خواهد بود. سرانجام در پی پیگیریهای امام و مخالفتهای او و نیز همراهی توده سترگی از مردم در چاپ بیانیهها و پیامهای همگانی امام، کابینه رسماً عقبنشینی نمود و در 5 آذر سال 42 درست 50 روز پس از پذیرش لایحه آن را پس گرفت.
انقلاب سیاه شاه و آمریکا!
پس از شکست شاه در رخداد لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، او کوشش میکند تا هماهنگ با دولت آمریکا کارهای نوینی طراحی نماید. بنابراین توطئهای بزرگتر چیده میشود. شاه در 21 دی 1341 در کنگره ملی کشاورزان پایههای انقلاب سفید را استوار بر شش اصل بیان میکند و خواستار برگزاری همهپرسی و رأی موافق مردم ایران و کشاورزان به این اصول میشود. پیش از آنکه بخواهیم داستان گذشته را از پیکار حضرت امام با انقلاب سفید شاه بیان کنیم، بهتر است چیزهایی را دربارهی اصول انقلاب و سفید و تأثیرات بعدی آن بدانید. انقلاب سفید در آغاز و هنگامیکه به همهپرسی فرمایشی گذاشته شد، استوار بر 6 اصل بود: «اصل نخستین - اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی، اصل دوم - ملی کردن جنگلها و مراتع، اصل سوم - فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی، اصل چهارم - سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها، اصل پنجم - اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رأی به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان، اصل ششم -ایجاد سپاه دانش». شاه با جدیت تمام و آنگونه که خودش گفته بود، همهپرسی فرمایشی را در ششم بهمن 1341 برگزار کرد و سپس اعلام نمود که اکثریت قاطع مردم به آن رأی مثبت دادهاند. ولی محمدرضا پهلوی بدون برگزاری همهپرسیهای پسازآن خودش با ادعای «اختیاری که ملت به من داده است» سیزده اصل دیگر را هم به آن شش اصل اضافه کرد: «اصل هفتم - ایجاد سپاه بهداشت، اصل هشتم - ایجاد سپاه ترویج و آبادانی، اصل نهم - ایجاد خانههای انصاف و شوراهای داوری، اصل دهم - ملی کردن آبهای کشور، اصل یازدهم - نوسازی شهرها و روستاها با کمک سپاه ترویج و آبادانی، اصل دوازدهم - انقلاب اداری وانقلاب آموزشی، اصل سیزدهم - فروش سهام به کارگران واحدهای بزرگ صنعتی یا قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی، اصل چهاردهم - مبارزه با تورم و گران فروشی و دفاع از منافع مصرف کنندگان، اصل پانزدهم - تحصیلات رایگان و اجباری، اصل شانزدهم - تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسهها و تغذیه رایگان شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران، اصل هفدهم - پوشش بیمههای اجتماعی برای همه ایرانیان، اصل هیجدهم - مبارزه با معاملات سوداگرانه زمینها واموال غیرمنقول، اصل نوزدهم - مبارزه با فساد، رشوهگرفتن و رشوهدادن».
اما انقلاب خود خوانده شاه، بهظاهر پایههای زیبا و اقدامات شایانی داشت ولی در اصل مایه زیانهایی شد که از پیش علما پیشبینی کرده بودند. ایران کشوری که تا آن زمان در تولید گندم روی پای خود ایستاده بود، براثر اقدامات دولت به بزرگترین واردکننده گندم از امریکا تبدیل شد، تا آغاز دهه 1340 و پیش از انجام اصلاحات ارضی، باوجود بیبهرگیها و دشواریهای بسیار فرهنگی، بهداشتی، رفاهی و... در روستاها و بیشتر مناطق کشور، ایران بیشتر از نظر تهیه مواد غذایی خودکفا بود و حتی میتوانست کمبود ارز خارجی را هم با صدور پنبه، میوه و خشکبار و... برآورده کند ولی دیری نپایید که در پی اجرای اصلاحات ارضی شاه که به وسیله دولت آمریکا و در زمان «کندی» طرحریزیشده بود از نظر تأمین مواد غذایی به خارج وابسته و وضعیت روستاییان به شدت بدتر شد، از زمینهای خرد کشاورزی که به کشاورزان تعلق گرفته بود شرکتهای تجاری-کشاورزی به وجود آمد که خودش زاییده فقر و ناچاری کشاورزان بود، واحدهای بزرگ تجاری - کشاورزی کشت و صنعت، هم شرکتهای زراعی مورد حمایت سازندگان ماشین آلات کشاورزی خارجی و صاحبان منافع خاص در ایران بودند و تأکید عمده آنها روی محصولاتی بود که به درد صادرات میخورد. در نتیجه، سطح تولید مواد غذایی پایین آمد و وابستگی به واردات این مواد افزایش یافت.
زمینهای کشاورزی مرغوب در دست مالکان باقی ماند و کشاورزان زیر فشار برآمده از پرداخت بهره وامها و هزینههای انبوه برای حفر چاههای عمیق و آبرسانی و غیره کمر خم کردند. و بسیاری از این کشاورزان درگیر پیش آمدهایی همانند تأمین آب کشاورزی، چگونگی پرداخت اقساط و... شدند و ادامه این روند برایشان توانفرسا مینمود ازاینروی بسیاری از آنان زمینهای خود را به مالکان فروختند. برآیند این دگرگونی، این بود که در آغاز دهه 1350، نرخ مهاجرت به % 8 رسید که از شمار میانگینهای 1355 - 1335، بسیار بیشتر بود، خب برآیند هم روشن بود، نیروی انسانی تولیدکننده روستایی کاهش یافت و بنابراین ایران به کشور هدف و بزرگ برای کالاهای مصرفی بدل شد و بسیار آسیبهای دیگر که اینجا فرصت بازگو کردن آنها را نداریم.
انتهای پیام/
ارسال نظرات